وقتی ابراهیم (علیه‌السلام) هاجر و طفل شیرخواره­اش را با مشک آبی تنها گذاشت و آهنگ بازگشت کرد، در پاسخ هاجر که با نگرانی پرسید: «مرا به چه کسی وامی­گذاری؟» فرمود: «به کسی که مأموریتم داده است.» مشک آب در آن سرزمینی که از آسمان و زمینش آتش می­بارید به زودی تمام شد. حال مادری پیر و فرسوده، غریب و تنها با طفلی گرسنه و تشنه متحیر میان صفا و مروه دنبال آب می­دود، ناگهان مشاهده کرد که از زیر پای طفلش آب فوران زد. آری زمزم جاری شد و این اولین تجلی رحمت و بارقه امید بود. طولی نکشید که با اسکان قبیله جرهم در کنار آب زمزم تنهایی نیز پایان یافت و مقدمات تشکیل «بلد الامین» فراهم شد.
 

اقامه نماز فلسفه مأموریت

چون ابراهیم (علیه‌السلام) آهنگ بازگشت کرد، بار دیگر با دلی پر امید رو به سوی آسمان، عرض کرد: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ...؛[1] پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى‏آب و علفى، در کنار خانه‏اى که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند...» ایشان در ادامه چنین درخواست می­کند: «رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ؛[2] پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعاى مرا بپذیر!»

این سخن فلسفه آن مأموریت است: زمینه سازی برای برپایی نماز در جامعه بشری. این درخواست در آن شرایط نشانه اهمیت نماز در سیره عبادی عرفانی ابراهیم (علیه‌السلام) است، گرچه اختصاص به ایشان ندارد و رسالت همه انبیاء (علیهم السلام) اقامه نماز بوده است.

پس از توحید و اصلاحات در حوزه اندیشه نماز سرآغاز همه اصلاحات اجتماعی است که انبیاء دنبال آن بوده­اند، به همین جهت پس از بحث امنیت و توحید، نمازگزاری در صدر خواسته­های ابراهیم (علیه‌السلام) است.

اصلاح جامعه بر اساس بینش انبیاء در گرو تمسک به کتاب­های آسمانی و اقامه نماز است. اگر کسانی این دو ویژگی را داشته باشد صالح و مصلح خواهند بود: «وَ الَّذینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحینَ؛[3] و آنها که به کتاب (خدا) تمسّک جویند، و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگى خواهند داشت زیرا) ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد!»
 

نماز عبادت همیشگی و همگانی

مؤمنان واجبات متعددی مانند روزه، حج، جهاد و... دارند که وجوبشان شرایطی دارد که ممکن است در طول عمر کسی فراهم نشود، مثل آنکه برای حج استطاعت مالی و جسمی نداشته باشد، یا روزه که در صورت بیماری و سفر ساقط می­شود؛ اما نماز تنها واجبی است که بر همگان و در هر شرایطی واجب است. نماز ذکر الله‌اکبر و مهم­ترین برنامه ارتباطی انسان باخدا و بزرگ‌ترین نقش را در بعد تربیتی دارد.
 

آثار و برکات نماز

آثار و برکات نماز بسیار است. از جمله:

الف. نماز آرام‌بخش است، چنانکه فرموده­اند: «... أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛[4]...آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد!» و نماز یاد خدا است: «...اقم الصلاهَ لِذکری؛[5] نماز را برای یاد من به پا دار.»

ب. نماز بازدارنده انسان از گناهان است: «...إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ...؛[6]... نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمى‏دارد...» گناه زمینه­ساز سقوط از مقام انسانی است، بنابراین اگر حقیقت نماز در جان انسان بنشیند او را از پرتگاه نجات می­دهد.

ج. نماز در سختی­ها پشتیبان انسان است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ؛[7] اى افرادى که ایمان آورده‏اید! از صبر (و استقامت) و نماز، کمک بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است.» علی (علیه السلام) در گرفتاری­ها دو رکعت نماز می­خواند و به این آیه تمسک می­کرد.

د. نماز غفلت­زدا است، غفلت بزرگ­ترین خطری است که انسان را تهدید می­کند و میان انسان باخدا حائل می­شود. غفلت انسان را از مقام انسانی هبوط می­دهد: «...أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛[8] ...آن‌ها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند.» نماز انسان را از این خطر بزرگ حفظ می­کند.

هـ. نماز روح خودبینی و تکبر را در هم می­شکند. هنگامی که انسان سر بر خاک می­گذارد و خود را ذره کوچکی در برابر بی­نهایت احساس می­کند و پرده­های تکبر و غرور را پاره می­کند، به همین جهت علی (علیه‌السلام) فرمود: «خداوند ایمان را برای پاک­سازی از شرک و نماز را برای رهایی از خودبینی واجب کرد.»[9]

و. نماز پرواز انسان از خاک تا خدا و معراج مؤمن است، زیرا فرمودند: «نماز معراج مؤمن است.» نماز ارتباط مستقیم با خداوند است و انسان را از عالم ماده بیرون برده به عرش اعلا می­رساند.
 

پیامدهای ترک نماز

همان‌گونه که اقامه نماز آثار و برکات دنیوی و اخروی فراوانی دارد، ترک آن­هم زیان­های دنیوی و اخروی متعددی دارد که به موارد از آن اشاره می­شود.

الف. جهنمی شدن؛ روز قیامت جهنمی­ها در پاسخ بهشتیان که علت جهنم رفتن آنان را می­پرسند بی­نمازی را علت سرنوشت شوم خود می­دانند: «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ؛[10]ما از نمازگزاران نبودیم.»

ب. نماز فاصله میان اسلام و کفر است. رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) فرمود: «کسی که نماز را عمدا ترک کند یا آن را کوچک شمارد کافر است.»

ج. فروریختن بنای ایمان؛ نماز ستون دین است، کسی که عمداً آن را ترک کند دینش را ویران کرده است و اگر به وقت نماز بی­توجه باشد گرفتار «ویل» می­شود: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ*الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ؛[11] پس واى بر نمازگزارانى که در نماز خود سهل‏انگارى مى‏کنند.»

د. سبب حبط اعمال می­شود؛ اگر کسی همه کارهای خوب را هم انجام دهد اما نماز نخواند از بقیه کارها هم بهره­ای نمی­برد. علی (علیه‌السلام) فرمود: «نماز رکن دین است، اگر پذیرفته شد بقیه اعمال هم پذیرفته می­شود و اگر رد شد بقیه اعمال نیز مردود خواهد بود.»[12]

هـ. بی­بهره ماندن از شفاعت اهل‌بیت (علیهم السلام)؛ امام صادق (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) نقل کرد که فرمود: «کسی که نماز را سبک بشمارد از من نیست و به خدا سوگند که در کنار حوض کوثر به من نمی­رسد.»[13]
 

پذیرش دعا حق یا لطف؟

ابراهیم (علیه‌السلام) در ادامه درخواست­هایش مبنی بر توفیق اقامه نماز توسط خود و فرزندانش تمنای دیگری هم دارد و آن اینکه دعایش پذیرفته شود: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ.» خدای متعال اذن دعا را صادر کرد و اجابت آن را تضمین کرد: «... ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ...»[14] اما سؤال این است که آیا اجابت دعا حق است و خدا باید دعای ما را قبول کند و یا لطفی از طرف او است؟ از مجموع آیات و روایات چنین فهمیده می­شود که قبول دعا لطفی از جانب خداوند است و ابراهیم (علیه‌السلام) نیز مؤدبانه از خدا می­خواهد که دعایش مستجاب شود.

در «تقبل» نوعی اصرار همراه التماس وجود دارد که بیان­گر آن است که قبول دعا از جانب خداوند لطف است نه حق و اگر حق بود این همه اصرار و تضرع لازم نبود، به همین جهت است که مؤمن همیشه باید میان بیم و امید باشد.
 

پی‌نوشت:
[1]. ابراهیم،37.
[2]. ابراهیم، 40.
[3]. اعراف، 170.
[4]. رعد، 28.
[5]. طه،14.
[6]. عنکبوت،45.
[7]. بقره،153.
[8]. اعراف، 179.
[9]. نهج البلاغه، حکمت 252.
[10]. مدثر، 43.
[11] . ماعون، 4و5.
[12]. بحار الانوار، ج80، ص20.
[13]. علل الشرایع، ج2، ص356.
[14]. غافر، 60.